« فرسنگ ها دور... »

... تـا هنگامی که دیـوانـه در مغز من است!

« فرسنگ ها دور... »

... تـا هنگامی که دیـوانـه در مغز من است!

« معرفی و نقد کتاب فلسفه دین »

نام کتـاب : فلسفه دین

نویسنده : محمد تقی جعفری تبریزی

گردآورندگان : عبدالله نصری، احد فرامرزقراملکی، محمد رضا اسدی

انتشارات : پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی


دین چیست!؟ چه ارتباطی با انسان دارد!؟ در برابر زندگی روزمره‌ی انسانی و جامعه‌ی جهانی چه سخنی برای گفتن دارد!؟ قلمرو دین تا کجا پیش می‌رود و محدودیت‌های دینی، زندگی انسان را چگونه تحت تاثیر قرار می‌دهند!؟

 

کتاب فلسفه‌دین بعنوان یکی از جامع‌ترین کتاب‌های تک جلدی مرحوم علامه محمد تقی جعفری، به دنبال پاسخگویی روشمند است، به سوالات فوق و بسیاری سوالاتی که از پی بسط مبحث دین بوجود می‌آید. این مفهوم، که برخی آن را دستاوردی بشری و برخی دیگر قانونی الهی می‌نامند ابدا خالی از ابهام نیست! ابهام موجود تا آنجا پیش می‌رود نگرش‌های گوناگون به دین، موجبات باور به حکومتی دینی را در کشور‌هایی نظیر کشور ما، ایران و باور به حکومتی جدا از دین را در کشور‌های غربی موجب می‌شود.

با این وجود و البته همانطور که از نام کتاب بر می‌آید، برخورد مرحوم محمد تقی جعفری با مسئله‌ی دین، کاملا روشمند و گام به گام و فلسفی است. روند گام به گام و ویژه‌ی نگرش مرحوم، در فهرست کتاب نیز نمای ویژه‌ای دارد که در اینجا به توضیح مختصری از فهرست و موضوعات کتاب اشاره می‌شود :

 

بخش نخست : تعریف دین

در این بخش مرحوم محمد تقی جعفری با کمک تنی چند از همکاران و گردآورندگان، دست به کار تعریف دین می‌شوند. اما این روند کاملا منطقی و روش‌شناختی است؛ به نحوی که نخست با بیان مفهوم و محدودیت‌های هر نوع تعریفی آغاز نموده و سپس با توجه به ویژگی‌هایی که برای یک تعریف مورد پذیرش از نقطه نظر فلسفی و تا حدودی زبان‌شناختی و معناشناختی به بررسی تعریف‌های عام، ماهوی، روانشناختی و جامعه‌شناختی و در نهایت اخلاق‌گرایانه و غایت‌گرایانه می‌پردازند.

 

بخش دوم : قلمرو دین

پس از نقد این نظرات و نگرش‌های بسیار متعدد اندیشمندان، سپس تعریفی از دین ارائه و بسط داده می‌شود و طبق روند نگارش آن مرحوم، بوسیله‌ی اشعار و مثال‌های فراوان، با حفظ روند منطقی و فلسفی بحث، مزین می‌گردد. در این بخش مفهوم فقه نیز در ارتباط با دین ارائه می‌گردد. می‌توان گفت تمرکز اصلی کتاب بر این دو مفهوم است و این دو، نقاط اوج کتاب را در بر می‌گیرند. با این حال نگارنده‌ی این سطور بعنوان فردی با پیش زمینه‌های – بیشتر – غربی فلسفه این اثر را مطالعه نموده است. این نکته موجب آن شده نگرش مرحوم جعفری متفاوت‌تر از آنچه به شخصه با آن بوسیله‌ی کتب دینی معمول کشور آشنا می‌باشم، جلوه نماید. بحث روشمند و نگارش شیرین مرحوم محمد تقی جعفری نیز در معرفی دو مفهوم فقه و دین بسیار راه‌گشا بوده و می‌تواند نظر بسیاری از مخالفان و حتی علاقه‌مندان را نسبت به فقه‌اسلامی تغییر دهد. بخش دوم کتاب با پرسش و پاسخی در زمینه‌ی فقه به پایان می‌رسد که البته گستردگی و کلی‌نگری سوالات مانع بیان پاسخ‌های موشکافانه‌ی مرحوم جعفری نمی‌گردند.

 

بخش سوم : بررسی و تحلیل سکولاریسم

در این بخش از کتاب نیز ضمن ارائه‌ی تعاریف اولیه‌ی از مبانی و بنیان نظریه‌ی سکولاریسم، به بیان تاریخی کوتاه از عوامل موثر و علل گرایش به این مکتب سیاسی-فرهنگی پرداخته می‌شود. همچنین در فصول بعدی این بخش، ضمن بررسی نتایج این گرایش، تقابل اسلام و سکولاریسم، باتوجه به همان روند گام به گام و منطقی که در تمامی کتاب دیده‌ می‌شود، مورد نظر قرار می‌گیرد. از نگاشته‌های بسیار ارزشمند این بخش می‌توان به بحث پیرامون حکومت و سیاست اشاره نمود. برای بسیاری از دوستداران فلسفه نیز بررسی نظریات ارسطو‌ و افلاطون بعنوان فلاسفه‌ای که آن‌ها هم نیم نگاهی به پدیده‌ی سکولاریسم در فلسفه‌ی سیاسی خود داشته‌اند خالی از لطف نخواهد بود. هر چند در مواردی نقد مرحوم محمد تقی جعفری به ارتباط دادن این دو فیلسوف با سکولاریسم نیز جالب توجه است.

 

بخش چهارم : علم و دین

دو بخش پایانی کتاب، به بیان مطالبی می‌پردازند که شاید در نگرش کلی به کتاب حاضر، چندان مرتبط نباشند. با این حال و به ویژه در دنیای امروز بسیار سوال برانگیز بوده و مسلما ذهن‌های متعددی را به خود مشغول می‌دارد. در بخش چهارم، نخست شمای کلی از نقطه نظر شخصی مرحوم محمد تقی جعفری در خصوص اهمیت علم، دین و فلسفه (حکمت) در پیشبرد بشریت به سوی حیات معقول ترسیم می‌گردد. سپس با بیان تعریف علم و مرزبندی‌های مرتبط با اصول کلی آن، محدودیت‌های آن، به ویژه در شناخت شیء فی النفسه از زبان جمعی از فلاسفه و عالمان و دانشمندان مورد تعریف و تا حدودی بررسی و نقد قرار می‌گیرد. به این ترتیب کتاب به بخش پایانی خود می‌رسد.

 

بخش پنجم : پلورالیزم دینی

در پایان کتاب نیز، پرسش و پاسخی کوتاه در مورد مفهوم تکثرگرایی و تنوع‌گرایی دینی به میان می‌آید تا به برخی سوال‌های معمول به ویژه در تقابل ادیان مختلف پاسخ دهد. مسلما تمامی بخش‌های کتاب دارای مطالبی بسیار بسیط و گسترده‌تری – خصوصا به دلیل دقت نظر فوقالعاده‌ی مرحوم محمد تقی جعفری در انتقال مطالب – در موضوعات هر بخش می‌باشد و در اینجا، تنها مجال پرداختن به مختصری از این مطالب بوده است. با این حال، به نظر می‌رسد، کتاب موجود از جمله آثار برجسته‌ در زمینه‌ی فلسفه‌ی دین اسلام و فقه مرتبط با آن باشد که در سطحی ساده و با متنی روان به خواننده ارائه شده است. در ادامه تلاش می‌شود تا نقدی از کتاب بیان گردد. امید است که مورد توجه خوانندگان قرار گیرد.


ادامه مطلب ...

« شب های قـدر. . . »

التـماس دعـا داریـم...

« دوباره از دیسک 1 فصل اول. . . »

زندگی در عصر دیجیتال غم و اندوه فناپذیری رو داره جور دیگه ای تجربه می کنه! بسیاری بر این عقیده‌اند، هنگامی که بشر بتواند به دانلود تفکرات و تبدیل شیوه‌ی اندیشیدن هر فرد به مجموعه‌ای از الگوریتم‌ها دست بزند... انسان... یا هر فرد انسانی می تواند بعنوان یک ماشین تا ابد زنده بماند!!!

به نظر شما این فکر فوقالعاده عجیب و غریب نیست!؟؟؟ گویی اون کسانی که به این نکات معترفند انسان و انسانیت را نمی شناسند!!! البته بنده اینجا نیستم که از اومانیسم و انسان دفاع کنم! بحث بنده چیز دیگری است!!

من... دانته... بعنوان یک انسانی که بسیار به دیدن سریال‌های غرب ملعون علاقه‌مند است و بطور معمول سریال‌های کمدی را دنبال می‌کند اندوه و غصه را نیز از طریق همین کمدی‌های موقعیتی دریافته ام!! سریال‌هایی نظیر The Big Bang Theory، 30 Rock، Scrubs، ،Two and a Half Men اندک مقداری  How I Met Your Mother، اخیرا Anger Management و در راس تمامی آن‌ها Friends که کمدی را بسیار متحول نموده است! در تمامی این سریال‌ها در هر فصل با اتفاقات متنوعی مواجه می‌شویم که بسیاری غیر ممکن هستند و همین نکته شاید اصلی‌ترین موضوعی باشد که من را بعنوان مخاطب به خنده وا می دارد!!! اما درست در یک لحظه تمامی این سریال‌ها شما را به دنیای فانی و غم انگیز و حقیقی خودتان پرتاب می‌کند... درست در لحظه‌ای که آخرین دیالوگ در آخرین قسمت از آخرین فصل سریال از زبان یکی از افراد بیان می‌شود و شما ناگهان متوجه می‌شوید که انگار تمامی این زمان در خواب بوده‌اید!!! یک خواب شیرین... یک رویای پایان ناپذیر اما اکنون وقت بیدار شدن و سر و کله زدن با حقایق زندگی است!! حقایقی غم انگیز که هیچگاه به شیرینی لحظات سریال نمی رسند... لحظاتی که حتی اگر بی نهایت زیبا و بی نظیر باشند می گذرند و آنطور که باید و سزاوارند درک و احساس نمی شوند... که همواره گفته ام : «شادی هایمان را زندگی نمی کنیم!»

اما عصر دیجیتال کنونی همه چیز را متحول نموده است... لحظات شادی سریال ها با ثبت و ضبط دیجیتال بر روی Hard Externalها و DvD ها و CD ها و Memory ها و غیره و غیره قابلیت تکرار دارند!!! لحظات شیرینی که در یک سریال برای شما نیز خاطره شده‌اند... از یک Barney که درونیات Legen-Wait for It!!-Dary... Legendary خود را بیرون می ریزد... یا John Dorian که نیمی از لحظات عمرش را درون ذهنیاتش می گذراند گرفته... تا یک فیزیکدان یک دنده و هم اتاقی احساساتی اش و حتی مجموعه ای 6 نفره از دوستانی که زیر و بم تک تک احساسات هم را می دانند و باز هم گاهی دل هم را می شکنند ولی در نهایت هیچگاه هیچ چیز را فراتر از یکدیگر قرار نمی دهند... همه و همه لحظاتی غیرواقعی و در نتیجه زیبا هستند که در عصر دیجیتال تکرار پذیرند!!!

من... دانته... بعنوان یک خوره‌ی سریال‌های غرب ملعون... دی شب آخرین قسمت سریال 30Rock را دیدم و در لحظه احساس غم فراوانی تمام درونیاتم را بر هم ریخت!!! اینکه Liz Lemon چپ دست دیگر تفکرات دموکراتیک خود را بر رئیس خوش تیپ و خوش پوشش – Jack Donaghy – تحمیل نمی کند تا درگیریها لفظی جالب توجهشان از خنده روده برت کند... اینکه Tracy Jordan و Jenna Maroney دیگر کاریکاتورهایی از بازیگر‌های نسل در هم و بر هم هالیوود را به تصویر نمی کشند... این دکتر Spaceman – بخوانید اسپـاچــِمن – به مریضش نمی گوید :

«... ببین Tracy... من نمی دونم بیماریتو چطور بهت بگم!؟»

بعد یک ربع سر خواندن Diabetes با ورقه‌های جلوی رویش کلنجار نمی رود!!!

همه و همه... برای من که 7 سال این سریال را دنبال نموده ام غم انگیز است!!! اما...

عصر عصر دیجیتال است...

و خودم را دلداری می دهم که : «مسئله ای نیست!!! حالا بلند شو... برو دیسک 1 از فصل اول را بگذار درون دستگاه و دوباره از اول...»


پ.ن. : Tina Fey  عزیز... نه ببخشید... Liz Lemon عزیز... دلم برای Eye-Rollهات تنگ می شود... به Jack سلام برسان و بپرس: «چطور 7 فصل صدای خود را اینطور لوله بخاری حفظ کرده است!؟؟!؟»

« ایـن روزهـا. . . »

زندگی چنان که فکر می کردیم هم اهل ساده گرفتن نیست!!! گاهی آدمی راحت از کوره در می رود... گاهی متوجه رفتار خود نیست!!! سختی هست... تیرگی هست... ناراحتی و غصه هایی ناشنیدنی که کسی هم برای شنیدنش نیست هست! آدمی باید با این مسئله که اساسا فهمیده نخواهد شد کنار بیـاید... و این قضیه را دشوارتر می سازد...  تو افتاده ای در میان 7، 8 میلیاردی که مشکلات آنها را نمی فهمی و آنها هم مشکلات تو را نمی فهمند... تو افتاده ای بر روی زمینی که در هیچکدام از کشورهایش دیگر جای زندگی کردن "تو" نیست!!! باید به فکر سیاره ای دیگر بود... شاید!

در میان همه ی این مشکلات من هنوز "خود کشی" را ستایش می کنم! بعنوان رقت انگیزترین عمل دوست داشتنی! به قول دوستی : « خود کشی دوا نیست!!! مسکن است!!! »

مسکن "من"هایی که گاه و بیگاه خـالی می کنند!!

خود کشی دوا نیست که زود همه چیز را به پایان ببرد... خودکشی کردن ابـدا عملی جسورانه نیست!!

من می گویم رو کم کردن از این زندگی تیره و تـار این روزها هم عالمـی دارد...

باید ایستـاد...

اما چگونه؟!؟

روی یک دست و یک پـا...

آن روی وجودتــان می فهمـد...

این روزها، قافله را رنـد وجود باید بـرانـد. . .

.

.

.

.

راستــی. . . سلام!