زندگی چنان که فکر می کردیم هم اهل ساده گرفتن نیست!!! گاهی آدمی راحت از کوره در می رود... گاهی متوجه رفتار خود نیست!!! سختی هست... تیرگی هست... ناراحتی و غصه هایی ناشنیدنی که کسی هم برای شنیدنش نیست هست! آدمی باید با این مسئله که اساسا فهمیده نخواهد شد کنار بیـاید... و این قضیه را دشوارتر می سازد... تو افتاده ای در میان 7، 8 میلیاردی که مشکلات آنها را نمی فهمی و آنها هم مشکلات تو را نمی فهمند... تو افتاده ای بر روی زمینی که در هیچکدام از کشورهایش دیگر جای زندگی کردن "تو" نیست!!! باید به فکر سیاره ای دیگر بود... شاید!
در میان همه ی این مشکلات من هنوز "خود کشی" را ستایش می کنم! بعنوان رقت انگیزترین عمل دوست داشتنی! به قول دوستی : « خود کشی دوا نیست!!! مسکن است!!! »
مسکن "من"هایی که گاه و بیگاه خـالی می کنند!!
خود کشی دوا نیست که زود همه چیز را به پایان ببرد... خودکشی کردن ابـدا عملی جسورانه نیست!!
من می گویم رو کم کردن از این زندگی تیره و تـار این روزها هم عالمـی دارد...
باید ایستـاد...
اما چگونه؟!؟
روی یک دست و یک پـا...
آن روی وجودتــان می فهمـد...
این روزها، قافله را رنـد وجود باید بـرانـد. . ..
.
.
.
راستــی. . . سلام!