« فرسنگ ها دور... »

... تـا هنگامی که دیـوانـه در مغز من است!

« فرسنگ ها دور... »

... تـا هنگامی که دیـوانـه در مغز من است!

« معرفی و نقد کتاب فلسفه دین »

نام کتـاب : فلسفه دین

نویسنده : محمد تقی جعفری تبریزی

گردآورندگان : عبدالله نصری، احد فرامرزقراملکی، محمد رضا اسدی

انتشارات : پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی


دین چیست!؟ چه ارتباطی با انسان دارد!؟ در برابر زندگی روزمره‌ی انسانی و جامعه‌ی جهانی چه سخنی برای گفتن دارد!؟ قلمرو دین تا کجا پیش می‌رود و محدودیت‌های دینی، زندگی انسان را چگونه تحت تاثیر قرار می‌دهند!؟

 

کتاب فلسفه‌دین بعنوان یکی از جامع‌ترین کتاب‌های تک جلدی مرحوم علامه محمد تقی جعفری، به دنبال پاسخگویی روشمند است، به سوالات فوق و بسیاری سوالاتی که از پی بسط مبحث دین بوجود می‌آید. این مفهوم، که برخی آن را دستاوردی بشری و برخی دیگر قانونی الهی می‌نامند ابدا خالی از ابهام نیست! ابهام موجود تا آنجا پیش می‌رود نگرش‌های گوناگون به دین، موجبات باور به حکومتی دینی را در کشور‌هایی نظیر کشور ما، ایران و باور به حکومتی جدا از دین را در کشور‌های غربی موجب می‌شود.

با این وجود و البته همانطور که از نام کتاب بر می‌آید، برخورد مرحوم محمد تقی جعفری با مسئله‌ی دین، کاملا روشمند و گام به گام و فلسفی است. روند گام به گام و ویژه‌ی نگرش مرحوم، در فهرست کتاب نیز نمای ویژه‌ای دارد که در اینجا به توضیح مختصری از فهرست و موضوعات کتاب اشاره می‌شود :

 

بخش نخست : تعریف دین

در این بخش مرحوم محمد تقی جعفری با کمک تنی چند از همکاران و گردآورندگان، دست به کار تعریف دین می‌شوند. اما این روند کاملا منطقی و روش‌شناختی است؛ به نحوی که نخست با بیان مفهوم و محدودیت‌های هر نوع تعریفی آغاز نموده و سپس با توجه به ویژگی‌هایی که برای یک تعریف مورد پذیرش از نقطه نظر فلسفی و تا حدودی زبان‌شناختی و معناشناختی به بررسی تعریف‌های عام، ماهوی، روانشناختی و جامعه‌شناختی و در نهایت اخلاق‌گرایانه و غایت‌گرایانه می‌پردازند.

 

بخش دوم : قلمرو دین

پس از نقد این نظرات و نگرش‌های بسیار متعدد اندیشمندان، سپس تعریفی از دین ارائه و بسط داده می‌شود و طبق روند نگارش آن مرحوم، بوسیله‌ی اشعار و مثال‌های فراوان، با حفظ روند منطقی و فلسفی بحث، مزین می‌گردد. در این بخش مفهوم فقه نیز در ارتباط با دین ارائه می‌گردد. می‌توان گفت تمرکز اصلی کتاب بر این دو مفهوم است و این دو، نقاط اوج کتاب را در بر می‌گیرند. با این حال نگارنده‌ی این سطور بعنوان فردی با پیش زمینه‌های – بیشتر – غربی فلسفه این اثر را مطالعه نموده است. این نکته موجب آن شده نگرش مرحوم جعفری متفاوت‌تر از آنچه به شخصه با آن بوسیله‌ی کتب دینی معمول کشور آشنا می‌باشم، جلوه نماید. بحث روشمند و نگارش شیرین مرحوم محمد تقی جعفری نیز در معرفی دو مفهوم فقه و دین بسیار راه‌گشا بوده و می‌تواند نظر بسیاری از مخالفان و حتی علاقه‌مندان را نسبت به فقه‌اسلامی تغییر دهد. بخش دوم کتاب با پرسش و پاسخی در زمینه‌ی فقه به پایان می‌رسد که البته گستردگی و کلی‌نگری سوالات مانع بیان پاسخ‌های موشکافانه‌ی مرحوم جعفری نمی‌گردند.

 

بخش سوم : بررسی و تحلیل سکولاریسم

در این بخش از کتاب نیز ضمن ارائه‌ی تعاریف اولیه‌ی از مبانی و بنیان نظریه‌ی سکولاریسم، به بیان تاریخی کوتاه از عوامل موثر و علل گرایش به این مکتب سیاسی-فرهنگی پرداخته می‌شود. همچنین در فصول بعدی این بخش، ضمن بررسی نتایج این گرایش، تقابل اسلام و سکولاریسم، باتوجه به همان روند گام به گام و منطقی که در تمامی کتاب دیده‌ می‌شود، مورد نظر قرار می‌گیرد. از نگاشته‌های بسیار ارزشمند این بخش می‌توان به بحث پیرامون حکومت و سیاست اشاره نمود. برای بسیاری از دوستداران فلسفه نیز بررسی نظریات ارسطو‌ و افلاطون بعنوان فلاسفه‌ای که آن‌ها هم نیم نگاهی به پدیده‌ی سکولاریسم در فلسفه‌ی سیاسی خود داشته‌اند خالی از لطف نخواهد بود. هر چند در مواردی نقد مرحوم محمد تقی جعفری به ارتباط دادن این دو فیلسوف با سکولاریسم نیز جالب توجه است.

 

بخش چهارم : علم و دین

دو بخش پایانی کتاب، به بیان مطالبی می‌پردازند که شاید در نگرش کلی به کتاب حاضر، چندان مرتبط نباشند. با این حال و به ویژه در دنیای امروز بسیار سوال برانگیز بوده و مسلما ذهن‌های متعددی را به خود مشغول می‌دارد. در بخش چهارم، نخست شمای کلی از نقطه نظر شخصی مرحوم محمد تقی جعفری در خصوص اهمیت علم، دین و فلسفه (حکمت) در پیشبرد بشریت به سوی حیات معقول ترسیم می‌گردد. سپس با بیان تعریف علم و مرزبندی‌های مرتبط با اصول کلی آن، محدودیت‌های آن، به ویژه در شناخت شیء فی النفسه از زبان جمعی از فلاسفه و عالمان و دانشمندان مورد تعریف و تا حدودی بررسی و نقد قرار می‌گیرد. به این ترتیب کتاب به بخش پایانی خود می‌رسد.

 

بخش پنجم : پلورالیزم دینی

در پایان کتاب نیز، پرسش و پاسخی کوتاه در مورد مفهوم تکثرگرایی و تنوع‌گرایی دینی به میان می‌آید تا به برخی سوال‌های معمول به ویژه در تقابل ادیان مختلف پاسخ دهد. مسلما تمامی بخش‌های کتاب دارای مطالبی بسیار بسیط و گسترده‌تری – خصوصا به دلیل دقت نظر فوقالعاده‌ی مرحوم محمد تقی جعفری در انتقال مطالب – در موضوعات هر بخش می‌باشد و در اینجا، تنها مجال پرداختن به مختصری از این مطالب بوده است. با این حال، به نظر می‌رسد، کتاب موجود از جمله آثار برجسته‌ در زمینه‌ی فلسفه‌ی دین اسلام و فقه مرتبط با آن باشد که در سطحی ساده و با متنی روان به خواننده ارائه شده است. در ادامه تلاش می‌شود تا نقدی از کتاب بیان گردد. امید است که مورد توجه خوانندگان قرار گیرد.


 *****

 

مطالعه‌ی متون دینی، برای افرادی که مستقیما با زبان مورد استفاده‌ی فیلسوفان دینی سر و کار ندارند همواره دشوار است. به ویژه‌ی زمانی که دینی همچون اسلام به زبان عربی مبین، در اختیار عموم افراد جامعه‌ی قرار می‌گیرد که به زبان دیگری سخن می‌گویند. علاوه بر این مسئله، توجیه و توصیف و تفسیر حتی متون ساده‌ی دینی، زمانی که با مفاهیم فلسفی آمیخته می‌شود، مشکل برقراری ارتباط و ادراک صحیح مفاهیم دو چندان می‌گردد. شاید این بزرگترین اشکالی است که می‌توان به اینگونه کتاب‌ها وارد نمود. مرحوم محمد تقی جعفری در بخش پنجم کتاب و در بحث پلورالیزم دینی بیان می‌کند:

پیش از ورود به بحث، نکته‌ی مهمی را باید در جو فرهنگ‌های موجود جوامعی که در ردیف بعد از جوامع توسعه یافته – در تکنولوژی – محسوب می‌شوند، مورد دقت قرار بدهیم، و آن بهره‌برداری توجیهی از برخی اصطلاحات وارد شده از جوامع توسعه یافته در تکنولوژی است. نخست باید گفت که منظور از این نکته، ممنوع ساختن استفاده از عموم اصطلاحات علمی و صنعتی و دیگر شؤون عالی حیات انسانی نیست؛ زیرا هر کلمه و اصطلاحی که از خارج وارد یک جامعه می‌گردد، اگر آن اصطلاح برای افاده‌ی معنا، منحصر یا رساتر باشد، هیچ عاقلی تا آن زمان که خود جامعه کلمه‌ای مناسب برای آن معنا را نتوانند از فرهنگ لغوی خود استخراج کند، نمی‌تواند از بهره‌برداری از آن کلمه جلوگیری کند؛ ولی در صورتی که خود جامعه‌ای که کلمه از خارج بدان‌جا وارد شده است، لغت و اصطلاح مناسبی برای ارائه آن معنی داشته باشد، تقلید از دیگر جوامع را مجاز نمی‌داند.{فلسفه دین- پلورالیزم دینی-صفحه553}

 

امروز در ایران، یکی از مشکلات اساسی همین نکته است. در حالی که در بسیاری موارد نسبت به لغات انگلیسی و فرانسوی و... حساسیت فراوانی در یافتن مشابه و بازگردان صحیح فارسی آن‌ها به چشم می‌خورد، در مورد لغات عربی هنوز چنین نکته‌ای مورد توجه قرار نگرفته و البته به نظر هم نمی‌رسد نزد صاحب نظران، چندان مسئله‌‌ای حساس باشد. ارتباط دو زبان عربی و فارسی، که علاوه بر تشابه حروف و بسیاری از لغات و معانی، با ورود دین اسلام به ایران، تا حدی فرازبان‌شناختی و معرفت‌شناختی است، به قدری در هم پیچیده که خوانش بسیاری از چنین نوشته‌هایی که مخلوطی از عربی و فارسی را به همراه خود دارد، دشوار می‌سازد. بنابرین با اینکه آن مرحوم نسبت به لغت پلورالیزم حساسیت از خود نشان داده و به بحث در ارتباط با امکان استفاده از لغات برگردان می‌پردازند، ولی خود در بسیاری از نقاط متن لغات و عباراتی بکار می‌برند که برای آنان که آشنایی چندانی با فلسفه به ویژه، فلسفه‌ی اسلامی ندارند، می‌تواند چند خطی را نامفهوم گرداند. هر چند لازم به ذکر است، در خود متن بالا نیز مرحوم جعفری الزام به استفاده از لغات ویژه‌ی زبان کشور را، به وجود آن لغات برگردان اختصاص داده‌اند و به نظر می‌رسد در نظر ایشان ارتباط تنگاتنگ دو زبان عربی و فارسی آن‌ها را به شکل یک زبان واحد درآورده است. با این حال، خوشبختانه از میان تمامی نگارندگان به زبان فارسی که به بیان مفاهیم موجود در فلسفه‌ی اسلامی می‌پردازند، مرحوم جعفری یکی از شیواترین و واضح‌ترین نگارش‌ها را دارند و این خود بسیار ارزشمند است.

با گذر از این دیدگاه نسبتا زبان‌شناختی به متن، بزرگترین مشکل کتاب، خود را در دو بخش اول و چهارم نمایان می‌گرداند. همانطور که در بالا مختصرا توضیح داده شد، در بخش نخست کتاب، تعاریف متعدد دین مورد بررسی قرار گرفته و در بخش چهارم، در بحث از علم و دین، تعاریفی از مفهوم شیء فی النفسه و واقعیت اشیاء بیان می‌گردد. در هر دو مورد، این تعاریف، تعاریفی روش‌شناختی نیست و صرفا جلوه‌ای از نظر فیلسوف، عالم و یا یک دانشمند است. بر همین اساس و به ویژه در بخش نخست کتاب که این تعاریف مورد نقد و بررسی جزء به جزء مرحوم محمد تقی جعفری نیز قرار می‌گیرند، خواننده، تنها بصورت شدیدا مختصر و در برخی موارد به اندازه‌ی یک جمله‌ی کوتاه با نظر فیلسوف و یا دانشمند در ارتباط با مفهوم مورد نظر آشنا می‌شود. این نکته خود نه تنها نحوه‌ی نقد و تحلیل مرحوم جعفری را تحت تاثیر قرار داده، بلکه ابدا اطلاعات مشخصی در مورد عقیده‌ی فرد به دست نمی‌دهد. البته خود مرحوم جعفری در مواردی به کوتاهی نظر نقل شده نیز اشاره می‌نمایند، و اینکه امکان ارائه‌ی تحلیل دقیقی از نظر فرد وجود ندارد را نیز بیان می‌کنند؛ ولیکن نقد خود را نیز در حد مقدور ارائه می‌دهند. همچنین ایشان در مورد متفکرانی که آشنایی ویژه‌ای با آن‌ها دارند – نظیر کانت و وایتهد و... – به تعریف انجام شده‌ی همکاران بسنده نکرده و اندکی مفاهیم مورد نظر متفکر را بسط داده‌اند که این خود نشان دهنده‌ی اهمیت کار نزد آن مرحوم است. ولیکن نظر می‌رسد، به ویژه در دو بخش نخست و چهارم کتاب افراد دیگری که در گردآوری آن کمک رسان مستقیم مرحوم جعفری بوده‌اند، در ارائه‌ی این تعاریف کوتاه نیز نقش داشته‌اند.

با این حال این نکته در برابر اطلاعات وسیعی که در این کتاب مورد بحث قرار می‌گیرد قابل اغماض است. چرا که در هر صورت امکان ارائه‌ی تعریف دقیق هیچ متفکری وجود نداشته و این مطلب مسلما بر عهده‌ی خواننده است که به نگاشته‌های آنان مراجعه کرده و با توجه به اطلاعات موجود در کتاب به نقد آنان بپردازد. بر همین اساس شاید مناسب‌تر آن بود که نظیر فصل اول کتاب که به روش‌شناسی تعریف می‌پردازد، در این فصول نیز روش‌شناسی از تعاریف گوناگون ارائه می‌شد. به این ترتیب و برای نمونه تعاریف روانشناسانه با توجه به علم روانشناسی و آنچه این علم به عنوان مقدمات تعریف دین می‌تواند بپذیرد، بیان شده و پس از نقد آن‌ به تعدادی چند از مشهورترین آن‌ها پرداخته می‌شد. اینگونه مجال بیان گسترده‌تر تعداد معدودی از تعاریف نیز برای بررسی دقیق‌تر به دست می‌آمد.

در کنار این مسئله، تلاشی که برخی از همکاران مرحوم محمد تقی جعفری در رفع دشواری‌های کتاب و ویراستاری آن انجام داده‌اند برای افرادی که با متن و کلام آن مرحوم آشنایی دارند، در مورادی نمایان بوده و به قول معروف تو ذوق می‌زند! با تمامی این تفاسیر تلاش همکاران مرحوم جعفری نیز در گردآوری این کتاب قابل ستایش و تقدیر است که ارائه‌ی کاری به آن گستردگی که ذکر گردید، مسلما بسیار بیش از این زمان‌بر خواهد بود.

در کنار این نکات ساختاری کتاب، مسئله‌ی دیگری که به ویژه از آغاز نقد نظرات متفکران در تعریف دین جلوه‌گر می‌شود، نحوه‌ی برخورد مرحوم محمد تقی جعفری با آن‌ها و روندی است که ایشان به نقد آن‌ها می‌پردازند. به بیانی بدون هیچ مقدمه‌ای، خواننده اینطور احساس می‌کند که نقد این نظریات بر مبنای تعریف دین نبوده و ملاک این نقد‌ها، دین اسلام است. هر چند این نکته از ارزش کتاب نمی‌کاهد و شاید با توجه به اینکه در آیه‌ی 19 سوره آل‌عمران آمده است:

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاسْلامُ... - همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است...

نیز قابل توجه باشد – البته باید توجه شود خود همین آیه قطعا بصورت مطلق قابل برداشت نیست! ولیکن مسلما توقع خواننده در مواجهه با کتابی با نام فلسفه‌ی دین، تحلیل و بررسی نظریات متفکران با توجه به خود مفهوم دین است. شاید در این مورد بهتر آن می‌بود که اگر مبنا دین اسلام قرار داده شده است، حداقل پیش زمینه‌ای برای دلیل پذیرش دین اسلام بعنوان ملاک بررسی و تحلیل نظریات ارائه می‌گردید تا خواننده ناگهان متوجه این نکته نگردند که در حقیقت نام این کتاب فلسفه دین اسلام است! این مسئله می‌تواند برای بسیاری از خوانندگان که نگرشی چندان مثبت به دین اسلام ندارند و یا به این نوع برخورد‌ها روی خوشی نشان نمی‌دهند، نامناسب جلوه نماید. با این وجود توصیه‌ی اینجانب در برخورد با این کتاب، عدم پیشدآوری در مورد روند پیشروی آن است که بطور یقین حاوی مطالبی بسیار ارزشمند برای هر خواننده‌ی حقیقت‌جویی خواهد بود.

بطور کلی کتاب حاضر، پس از ارائه‌ی روش‌شناسی تعریف در فصل اول، و بررسی تعداد بسیاری از نظرات متفکران متعدد در مورد دین، از بخش دوم : قلمرو دین، بیان مطالب اساسی خود را می‌آغازد. برای بسیاری از خوانندگان که با فقه اسلامی آشنایی صحیحی ندارند و آن را تنها محیط احکام و تکالیف عبادی می‌دانند – نظیر نگارنده‌ی این سطور – در صورتی که این کتاب به دور از پیش‌دآوری‌ها و قضاوت‌های احساسی خوانده شود، می‌‌تواند قلمرو جدیدی را به روی فرد بگشاید. با خواندن این کتاب و به ویژه بخش دوم، به راحتی می‌توان به قدرت فقه اسلامی در بررسی و تحلیل امور گوناگون پی‌برد و مسلما هر خواننده‌ی منصفی در پایان این بخش در برابر این مجموعه‌ی قدرتمند نظریات و قوانین و حقوق سر تسلیم فرود می‌آورد. این خود قدرت و ارزشمندی فقه اسلامی را نه تنها به عنوان آنچه بزرگان فلسفه و کلام اسلامی مقدمات آن را بنا نهاده‌اند، بلکه به عنوان مجموعه‌ای که امروز از حقیقت آن غافل بوده و بیشتر به حواشی آن پرداخته می‌شود بیان می‌کند. با این حال سوالی که در اینجا مطرح می‌شود – همانطور که امروز نیز بحث اصلی بسیاری از محافل و اندیشمندان است – آنکه با وجود چنین مجموعه‌ای قدرتمند به چه دلیل سردمداران پیشرفت و عظمت امروزه‌ی بشری از آن ابدا بی‌بهره‌اند و این تناقض چه پاسخی می‌تواند داشته باشد!؟ مشکل از کجاست!؟ مرحوم محمد تقی جعفری در بخشی از کتاب به این مسئله می‌پردازد که:

اگر هویت یک نظام فقهی و حقوقی بر مبنای وحی الهی و عقلی سلیم و فطرت به وجود آمده باشد، از هیچ عاملی آسیب نمی‌پذیرد و هیچ عیب و آفتی به آن راه ندارد؛ همانگونه که هیچ عیب و آفتی به نتایج واقعی علوم راه نمی‌یابد و تغییر در آن نتایج به جهت دگرگونی شرایط، آفت محسوب نمی‌شود. زیرا ضرورت تغییر و تجدید نظر در مسایل و اصول و قواعد، به جهت بروز حوادث و موضوعات و مصادیق، غیر از عیب و آفت است؛ بلکه بلعکس، ظرفیت یک نظام‌فقهی و حقوقی را اثبات می‌کند و خود از دلایل اتقان و عظمت آن نظام محسوب می‌شود.

بنابرین، راه‌های ورود عیب و آفت به نظام‌های فقهی و حقوقی، مربوط به خارج از هویت نظام است، مانند:

1.           کیفیت بهره‌برداری از آنها

2.           تمایل منحرف در الفاظ و اصطلاحات و قدمت‌گرایی، به این معنی که هر رای و نظریه‌ای که تاریخ بروز آن قدیمی‌تر باشد، در نظر فقیه یا حقوقدان از ارزش بیشتری برخوردار باشد!

3.           اعتقاد افراطی درباره‌ی ارزش نظریات و استنباط خویش و بی‌توجهی و کم‌اعتنایی به بروز حوادث و تغییرات در موضوعات و روابط و غیره.

4.           روحیه‌ی خضوع افراطی (نه احساس احترام معقول) در برابر شخصیت‌های چشمگیر حقوق و فقه.

5.           حرکت در کانال اختصاصی (برداشت‌های فقه و حقوق) حرفه‌ای فقیه و حقوق‌دان، بیشتر به منش فقاهی و حقوقی تکیه ‌می‌کند، و هیچ توجهی به علل و انگیزه‌ها و استشمام‌های آن دو  (فقاهی و حقوقی) نمی‌کند. البته بدان جهت که عدالت و تقوا و اطـلاعـات حتـی در حد اعـلا، شروط فقاهت و حقوقدان بودن در اسلام است، لذا هیچ متصدی دو رشتـه‌ی مزبـور نمی‌تواند آگاهانـه و آزادانـه عامل عیوب و آفات بوده باشد.{فلسفه دین-قلمرو دین-صفحه210 تا 211}

 

این سخن با توجه به اینکه در ابتدای آن نیز گفته شد در صورتی که با پذیرش وحی الهی و عقلی سلیم و فطرت در نظر آورده شود، منطقی و قابل قبول خواهد بود. اما به چه دلیل امروزه مجموعه‌ای نظام‌مند فقهی قابل دسترسی نیست!؟ و آیا اساسا متفکرین اسلامی امروز به بسط و گسترش چنین نظام فکری می‌پردازند و یا خیر!؟ به چه دلیل امروزه امثال بوعلی سینا، و صدرالمتالهین‌ها و محمد حسین طباطبایی‌ها و محمد تقی جعفری‌ها تا به این حد نایاب می‌باشند!؟ آیا می‌توان صرف فقیه بودن را برای حرکت بر مبنای حقیقت این مجموعه‌ی حقوق و اندیشه‌ی اسلامی کافی دانست!؟ اگر پاسخ سوال مطرح شده منفی است، آیا می‌توان یکی از معروف‌ترین سخنان جان اکتون را در اینجا نیز به کار برد که «قدرت فاسد کننده است و قدرت مطلق، مطلقا فساد می‌آورد»!؟ با این حال و همچنان علت وجود و حضور بزرگ مردانی چون آنان که پیشتر ذکر شد نیز سوال برانگیز است!

با این وجود به نظر نمی‌رسد که تنها چنین پرسش‌هایی پاسخگوی نهایی بحث موجود باشد؛ بلکه هم چنانکه نکته‌ی اول ذکر شده در نگاشته‌ی مرحوم جعفری به کیفیت بهره‌برداری اشاره می‌کند، همین کیفیت بهره‌برداری در ارتباط با جامعه و عموم مردم ارزش می‌یابد. حال باید پرسید این ارتباط چگونه باید باشد و بهره‌برداری‌های انجام شده از این مجموعه‌ی عظیم و ارزشمند حقوق و قوانین جزء به جزء و حساس چگونه می‌بایست به مردمان انتقال یابد!؟ آیا بسنده کردن به تنها انتقال احکام در این حوزه‌ی مهم قابل پذیرش است!؟ و اگر بنا به انتقال تمامی حقایق است این حقایق چگونه و در چه سطحی می‌بایست به جامعه تزریق شوند!؟

در بخش پنجم کتاب مرحوم محمد تقی جعفری در پاسخ به سوالی بیان می‌دارند:

... ولتر می‌گوید: «من آن قدر به آزادی معتقدم که حاضرم شما حرفتان را آزادانه بزنید و من علی‌رغم اینکه با آن مخالفم، در راه آن کشته شوم». آخر این چه حرفی است!؟ ظاهر قشنگی دارد، ولی تیر خلاص به اصول انسانیت است؛ زیرا یک نویسنده‌ی خوش قلم می‌تواند در مقوله‌ی تخیلی بودن آزادی و لزوم جبر و استبداد، سخن‌های زیبا و فریبنده براند و جامعه را دست‌ بسته تحویل اقویا بدهد! آیا جناب ولتر برای این هم خودکشی می‌کند؟!

سوال : ممکن است گفته شود که با عرضه‌ی آرای مختلف در یک جامعه، شاید در ابتدا، جامعه فریبی بخورد و مشکلاتی در راهش پیدا شود، ولی در مجموع به دلیل بالا رفتن سطح آگاهی‌ها، پس از مدتی، مردم، سره را از ناسره تشخیص می‌دهند و به راه صواب می‌رسند.

پاسخ: اصولا همه‌ی مسایلی که به عنوان نظریات تازه مطرح می‌شوند، از واقعیت برخوردار نیستند؛ مخصوصا فلسفه، علوم انسانی و مسایل ارزشی که ذوق شخصی و تسلط به کلمات و اصطلاحات، تاثیر فراوانی بر جذب مغز‌ها و روان‌های معمولی دارد. به همین جهت است که ممکن است تلفاتش غیر قابل جبران باشد. این قضیه که دوران معاصر ما در پوچی غوطه‌ور است، به جهت رگبار نظریات بی‌اساس است که با جملات شگفت‌انگیز و جذاب مطرح می‌شود. البته در هر دوره اقلیتی وجود دارد که در سیل‌گاه‌های هیاهوی به ظاهر علمی شنا کرده و به سلامت بیرون می‌آیند؛ اینان اندک افرادی هستند که عاشق حقیقتند. در جوامع ماشینی امروزی – که تکنولوژی تمام وجوه ما را احاطه کرده و افراد به سرعت دچار مشکلات زندگی می‌شوند – مگر چقدر فرصت می‌یابند؟ من آن کار را مشکل و بلکه امکان‌ناپذیر می‌بینم. ما چطور می‌توانیم زندگی افراد را به بازی بگیریم؟ البته اگر این مسئله ضرورت داشته باشد، مسئولان آموزش، فکری کنند که چطور می‌شود آن را تامین کرد و چه باید کرد؟ یعنی در اینجا لزوم فعالیت‌های تخصصی مطرح است. شگفتا! اهمیت علوم انسانی به اندازه‌ی یک قرص سردرد – که باید بیوشیمیست‌ها و پزشکان نظر بدهند تا استعمال آن تجویز شود – نیست؟ یعنی برداشت‌های مختلف باید در جایی وارد میدان شود که انسان‌های متخصص نظر بدهند. البته وقتی معلوم شد نظر جاری و رسمی در جامعه، نظر اشتباهی است، ما نباید بگذاریم جامعه قربانی اشتباهات شود. باید گفت که این نظر اشتباه بوده است. شجاعتش را هم از اهمیت و عظمت حق و حقیقت می‌توان دریافت کرد. ولی اینکه از ابتدا بحث را عریان در جامعه طرح کنیم صحیح نیست. یکی چیزی بگوید، دیگری نقیضش را، و اگر نظری در دو نقیض یا دو نقیض‌نما ارائه شود، یک نظر جدید برای برطرف ساختن آن – بدون توانایی رفع تناقض – خود مستقلا وارد صحنه می‌گردد، و به قول ناصر خسرو:

هرکسی چیزی همی گوید به تیره رای خویش

تا گمان آیدت کو قسطای بن لوقاستی

درست توجه شود، ما نمی‌گوییم که ماورای آنچه امروز در یک جامعه مطرح است، باید از دیدگاه‌ها حذف شود؛ بلکه می‌گوییم به ارواح انسان‌ها به قدر سر درد جزیی که باید برای تجویز قرص آن، دقت و تحقیقات تخصصی انجام شود، اهمیت بدهید. پس این دلسوزی برای حیات معقول انسان‌هاست که نباید به بازی گرفته شود.{فلسفه دین-پلورالیزم دینی-صفحه563 تا 565}

 

در نگاه نخست این نقطه نظر در انتقال حقایق به جامعه مسلما برای بسیاری از طرفداران آزادی بیان ناخوشایند جلوه می‌نماید. اما آنچه در ادامه مرحوم جعفری در اهمیت علوم انسانی، و البته بیان  حق و حقیقت پس از مشخص شدن نظر اشتباه موجو در جامعه بیان می‌نمایند، جای شک و شبهه‌ای را باقی نمی‌گذارد. ولیکن آیا امروز شاهد چنین برخورد‌هایی در جامعه هستیم!؟

با این حال به نظر می‌رسد بر خلاف نقطه نظر نسبی مرحوم جعفری، بنا بر همین دلسوزی برای حیات معقول انسان‌ها و به بازی نگرفتن آن است که امروز بیش از پیش به گفتمان‌های متعدد و بحث و بررسی‌های فراوان علوم انسانی و آنچه به نام این علوم شناخته می‌شود، به خصوص در کشورمان نیازمندی احساس می‌شود. در کنار عظمت فقه اسلامی، علوم انسانی همواره سنجیده شده‌اند و در تقریبا تمامی موارد در برابر این قدرت عظیم فقه، به زانو درآمده‌اند. اما این نکته خود موجب شده است تا به جای بهره‌برداری نظام‌مند از فقه اسلامی، تنها به این فقه به عنوان ابزاری برای نقد و انتقاد نگریسته شود که پاسخگوی تمامی جنبه‌های بشری است و قدرت مقابله با تمامی نظریات و نگرش‌ها را دارد، ولیکن یک مجموعه‌ای نظام‌مند را ذیل عنوان علوم انسانی اسلامی شامل نمی‌شود. به بیان بهتر امروز برخورد با مبانی اسلام و فقه اسلامی به نحوی صورت می‌گیرد که فارق از ارائه‌ی یک مجموعه‌ی فکری نظام‌مند قابل بررسی و تحلیل، تنها به ابزاری در دست منتقدین غرب و شرق برای کوبیدن این و آن تبدیل شده است. امروز نیاز بیشتری به تفهیم و بسط دادن مفاهیم مورد نظر فقه اسلامی و بنا ساختن علوم انسانی اسلامی احساس می‌شود و این نیاز تا زمانی که پاسخ نیابد تنها با تعدادی سخن‌های ساده و ظاهری فقه که ابزاری برای نقد این و آن می‌گردند، سرکوب می‌شود. باید توجه شود، که برای آنان که به فقه حقیقی اسلامی ورای تنها احکامی ساده اعتقاده دارند، هر شکستی در طرح‌ریزی نظام علوم انسانی اسلامی خود مقدمه‌ای است برای طرح مسائل و پاسخ‌های جدید‌تر، به روز تر و ارزشمند‌تر.

در سایه‌ی این نیاز است که کتاب‌هایی چون کتاب حاضر بسیار اهمیت می‌یابند و راهگشا می‌گردند. اکنون زمان آن رسیده که حقایق در ارتباط با عموم مردم بهتر و با زبانی شیوا بیان شوند. سپس مورد تفسیر و تحلیل منطقی قرار بگیرند تا پیش از پرداخت به گام‌هایی که شامل ارتباط احادیث و امثال چنین اجزایی از فقه اسلامی هستند، گام‌های نخستین عقلی و بنیادین آن برداشته شده و در مورد مسائل گوناگون روشنگری نمایند. برای نمونه یکی از بزرگترین کژفهمی‌ها در ارتباط با فقه اسلامی برای نگارنده‌ی این سطور، ادعای فقه اسلامی برای پاسخگو بودن به تمامی سوالات و پرسش‌های بشری بود. برای بسیاری مخالفان ممکن است چنین سوالی پیش آمده باشد که چون پاسخ درستی نیافته، موجب پیشداوری‌ها و قضاوت‌های نادرست در زمینه‌ی مفهوم، محدوده و قلمرو‌ی فقه اسلامی شده باشد. مرحوم محمد تقی جعفری در بخشی از کتاب حاضر اینگونه به این مسئله می‌پردازد:

...شان فقه آن است که حکم هر موضوعی را بیان نماید و به تعبیر دیگر وظیفه‌ی فقه آن است که حکم هر مسئله‌ای را مشخص کند؛ و به واقع اگر فقه کمال دارد، کمال او هم از حیث جامعیت و شمول احکام آن است و هم از حیث کیفیت و نوع احکامی که بیان می‌کند. اگر گفتیم فقه توان آن را دارد که حکم هر موضوعی را بیان کند و به تعبیر دیگر اگر گفتیم که هیچ موضوع و مسئله‌ای نیست که در فقه برای آن حکمی وجود نداشته باشد، این به آن معنا نیست که تمامی مسایل و مشکلات ما فقهی‌اند و با احکام فقهی تمام مسایل و مشکلات برطرف می‌شوند. کسانی گمان کرده‌اند که اگر به این سخن صحیح قائل شدیم که «در فقه برای هر موضوع و مسئله‌ای حکمی وجود دارد.» در واقع به این نتیجه‌ی غلط هم قائل گشته‌ایم که «تمام مشکلات ما فقهی است و فقه پاسخگوی تمامی مشکلات است.» چنین کسانی در واقع بین دو مطلب خلط کرده‌اند و متوجه نشده‌اند لازمه‌ی این قول که «در فقه برای هر مسئله‌ای حکمی است» این نمی‌باشد که «تام مشکلات ما فقهی است و فقه پاسخگوی تمامی مشکلات است.» آری، فقه که برای هر مشکلی حکمی دارد، مدعی نیست که تمامی مسایل و مشکلات با بیان احکام آن‌ها حل می‌شوند. اگر فوق‌المثل فقه حکم می‌کند که دفن زباله‌های اتمی در هر منطقه‌ای چنانچه موجب آلودگی محیط زیست و به خطر افتادن حیات انسانها و حیوانات شود حرام است، در عین حال همین فقه مدعی نیست که با بیان این حکم راه حل و روش جلوگیری از دفن زباله‌های اتمی را هم (که از موضوعات می‌باشد) ارائه داده است.{فلسفه دین-قلمرو دین-صفحه162}

 

شاید تنها همین چند خط به قدری در مورد فقه اسلامی روشنگری نماید که بتواند، نظر بسیاری را نسبت به آن تغییر دهد. با این حال آنچه مسلم است، نیاز وافری است که ارائه‌ی مغز و بنیان چنین موضوعات و مجموعه‌هایی از دین اسلام – همچون علوم اسلامی و فقه اسلامی – وجود دارد. آنچه که تا به امروز همگان بیشتر خود را به پوستین آن مشغول ساخته‌ایم و شاید در این مسیر چندان هم مقصر نبودیم که آنچه تا کنون به ما عرضه شده است تنها و تنها همین پوستین بوده است. به این امید که در آینده شاهد آثاری نظیر چنین کتاب ارزشمند مرحوم علامه محمد تقی جعفری، بدور از جهت‌گیری‌های فردی و پیشداوری‌های شخصی، و تنها به منظور روشنگری ذهن و اندیشه‌ی حقیقت‌جویان باشیم.